-
من آمده ام
شنبه 8 آبانماه سال 1389 01:20
از سفر برگشتم کتاب مستاجر - رولان توپور- را تمام کردم و حالا ادامه کتاب ریشه ها - الکس هیلی- را می خوانم. جدیدن وسط خوندن یه کتاب می رم یه کتاب دیگه رو می خونم ، گاهی هم دو تا ضرب المثل مرتبط: لذتی که در خواندن چند کتاب با هم هست درانتقام نیست ... پا نوشت: دخترک از وابستگی می ترسید و تمام عمر به چیزی وابسته بود......
-
می روم
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 20:17
مدتی نیستم می رم سفر کوله پشتی ام رو برمی دارم و از صبح تا شب توی خیابونهای شهر غریب وسط بازمانده های تاریخ می گردم ... می گردم و آسمون و خورشید و مهتاب و مردم سرگردان به دنبال زندگی را نگاه می کنم و آرامش را نفس می کشم از این روزهای بد عبور می کنم از این روزهای تب دار و گریه دار می گذرم خالی می شوم و کودک گوشه نشین و...
-
برداشت سوم
شنبه 17 مهرماه سال 1389 23:28
آدم و حوا برداشت سوم حوا سیب را چید و در دست آدم گذاشت، آدم وقت خوردن سیب حوا را ندید و خدا او را به زمین پرتاب کرد. حوا زیر درخت سیب تمام قلبش را قطره قطره اشک ریخت که چرا آدم تنهاست و خدا او را هم به زمین پرتاب کرد. م.ج
-
برداشت دوم
شنبه 17 مهرماه سال 1389 23:27
آدم و حوا برداشت دوم می گویند حوا روی تنه درخت سیبی، با سنجاق سر حک کرده بود: وقتی سیب را چیدم، دهان آدم از بهت بند آمد، پنداشتند سکوت دلیل رضایت است. قدسی قاضی نور
-
بچه دیو
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 19:50
بچه که بودم هیچوقت کسی نگفته بود وقتی کار بدی انجام بدم لولو از آسمون نازل می شه و منو با خودش می بره ... بچه بودم پدرم می گفت وقتی کاری را بر عکس انجام بدی می شی دیو !!! از همون موقع یاد گرفتم کار بد فقط یه کار برعکس نه چیزدیگه و یاد گرفتم عکس کار بد را انجام بدم ... وقتی می تونستم انتقام بگیرم گذشتم وقتی می خواستم...
-
یه کم پانوشت
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 20:37
پانوشت۱:دستم نمی تونه بنویسه پانوشت ۳:حالم بده حالم بده به قول بنیامین عشقم رفته نیومده ... پانوشت ۷:امروز داشتم دوباره مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری رو می خوندم شب. خسته. دلشکسته: الهی! ظاهری داریم شوریده. باطنی داریم خراب. سینه ای داریم پر آتش. دیده ای داریم پر آب گاه در آتش سینه می سوزیم. گاه در آب چشم غرق آب...
-
سکوت
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 23:31
پرم از کلمات ... پر از جملات و داستانها و با چشمانی بی نگاه در اندیشه دهانی که سکوت مرا بشکند در هجوم کلمات مدفون خواهم شد آیا ؟؟؟ یا از نو متولد خواهم شد .......
-
عجله نکن
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 19:40
عجله نکن این قانون است در گذر زمان معلوم خواهد شد که من شاید ، عاشق تو بوده ام و تو چه چیزهایی را در پشت چهره ات مخفی کرده ای عجله نکن زمان خاکستر را تبدیل به آتش می کند
-
قرار
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 19:02
خوبه که اولین بار بخوای یه دوست اینترنتی اون هم از نوع وبلاگیشو ببینی بعد با هم برید یه جایی که هیچکس اولین قرارشو نمی ذاره ... ازم خواست باهاش تماس بگیرم ... ترسیدم این بلاگ تنها مکان امن من بود ... وسوسه دیدنش راحتم نذاشت بعد از دو هفته سرای سالمندان دیدمش و خوشحالم که ترسم رو از شناخته شدن کنار گذاشتم ... مرسی...
-
فردا چی می شه؟؟؟
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 11:59
فردا یه قرار مهم دارم باید برم آرایشگاه باید حتمن خوشگل باشم شلوار جین آبی بپوشم یا مشکی؟؟؟ کدوم مانتو رو بپوشم؟؟؟ رنگ کدوم شال به این مانتو میاد؟؟؟ حتمن این کیفو که تازه خریدم دستم می گیرم چه دلهره ای مرضیه رو هم با خودم می برم که تنها نباشم فردا چی می شه؟؟؟ پی نوشت:کی می دونه با کی قرار دارم؟؟؟
-
نق نق
جمعه 29 مردادماه سال 1389 18:12
مرور مطالب این وبلاگ از روز آغازباعث شد دلم بدجوری بگیره ... وقتی شروع کردم دوست داشتم هر چه کمتر مطالب ناراحت کننده و مطالبی که مفهوم خاصی ندارن و فقط واگویه است اینجا بنویسم... دوست داشتم کم بنویسم ولی نوشته هام یه جایی یه جوری به درد یه کسی بخوره... شاید خنده به لب کسی بیاره ... اون روزا را خوب یادم می یاد غمگین...
-
شکایت نامه
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 10:57
نمی دونم چرا این تابستون تمام نمی شه فکر می کنم با بهتر شدن هوا حال من هم بهتر بشه اما به نظر می رسه دیگه هرگز هوا خنک نمی شه ... ۳ هفته گذشته آمپول جدید رو تزریق کردم با این امید که عوارض قبلی رو نداشته باشه اما یه کم شدیدتر از قبلی این هم باعث سردرد و سرما خوردگی می شه در نتیجه سه هفته گذشته را دایم السردرد بودم هر...
-
چک
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 20:23
تلفن محل کارم زنگ خورد ... - بله - سلام خانم ، چک هستم - چک چی آقا - نه خانم من مهران چک هستم و صدای خنده من... اقا وقتی فامیلت چک و سقته و برات و اینطور چیزاست همون اول اسمت رو بگو دیگه ، چرا اذیت می کنی ... پی نوشت: این مکالمه کاملن واقعی می باشد
-
تصویر دوریان گری
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 11:43
نام کتاب: تصویر دوریان گری نویسنده: اسکار وایلد مترجم: همایون نور احمر انتشارات: جمهوری این کتاب رمانی حقیقی نیست، بلکه یک داستان فلسفی بسیار جذاب است. دوریان گری جوان بسیار زیبایی است که تا سرحد پرستش عاشق زیبایی و لذت است و در این راه روح خودش را به زیبایی ابدی می فروشد ...
-
از سگ هم کمتر؟؟؟
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 11:20
ساده است نوازش سگی ولگرد شاهد آن بودن که چگونه زیر غلتکی می رود و گفتن که: سگ من نبود
-
چند خط پانوشت
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 18:32
۱- با هم اون آهنگ رو زمزمه کردیم... همه چی آرومه من چقد خوشبختم ... تمام هیکلم شد شبیه یه علامت سوال که تابا چرا این آهنگ رو تو این وضعیت مسخره و نا آروم زمزمه می کنی؟؟؟ کی می گه همه چی آرومه ؟؟؟ چرا دروغ می گی؟؟؟ ۷۵- هوا خیلی خیلی گرم و وحشتناکه بعضی ها می گن ناجوانمردانه گرمه اما من فقط وقتی گرما رو حس می کنم که از...
-
۱۶
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 12:17
16 فقط یک عدد و 16 تیر فقط یک تاریخ ساده است... اما این تاریخ را هرگز فراموش نمی کنم، مثل روز تولدم، مثل روزهای فراموش نشدنی عمرم... این تاریخ من رو یاد عدد 880 می اندازه و اشکم رو در می یاره ... روزی که این تاریخ رو برای پرونده پزشکیم توی یه دفترچه یادداشت کردم نمی دونستم حتی وقتی اون دفترچه نابود بشه و حدود 7 سال...
-
آشنایی نامحسوس!!!
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 12:23
وقتی قرار بشه یک تابا به شکل نامحسوس یک دختر و پسر رو با هم آشنا کنه معلوم چه اتفاقی می افته دیگه ... دختر خانم شدیدن گرفتار و آقا پسر مشتاق ... دختر خانم دعوت شام ما رو رد کردن در نتیجه این مسئله منتفی شد. دختر خانم نمی تونستن ما رو توی محل کارشون بپذیرن چون هوا گرم شده بود و بیشتر از ساعت ۲:۳۰ به دلیل اجبار به صرفه...
-
نا امیدی های یک تابا
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 11:07
هوا هر روز گرم تر و گرم تر می شه و من هر روز ضعبف تر و خسته تر ... خدایا تو می دونی آقا گرما چی از جون ما می خواد ؟؟؟ خدایا اگه گرسنه اش شده بهش غذا بده تا همه رو نخورده ... خدایااااااااااااااااااااااااااا
-
امتحان بین المللی
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 18:53
علی دو روز گذشته رو امتحان داشت و این سبب شادی من شد... ماجرا اینجوری بود که علی از دوستای فیس بوک من که داره رمانی ارشد معماری می گیره باید مدرکش رو تایید کنه البته ماجراها داره ... به هر حال باید امتحانات پیش دانشگاهی ایران رو بده چون رشته اش رو تغییر داده ... برای امتحان حساب دیفرانسیل از من کمک خواست که ازش به...
-
شگفت زده
شنبه 22 خردادماه سال 1389 10:51
شگفت زده ام که بعد از دو سه سال تو حال منو پرسیدی شگفت زده تر از اینم که هنوز همه خاطرات مشترکمون رو حفظ کردی... از شگفت زدگی دیوانه ام که همون روز اون یکی هم بعد از شاید یک سال حال منو پرسید و کارم داره به تیمارستان می کشه وقتی درست بعد از گذروندن یه روز سخت که احساس تنهایی داشت منو می کشت همه این اتفاقا افتاد......
-
...
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 19:38
دو تا جمعه گذشته با بچه های گروه ورزش دو تا مسافرت یک روزه خیلی خوب رفتم... اولی دره انار بعد از گتوند -زادگاه شادروان قیصر امین پور- و دومی مال آقا نزدیک ایذه... برای هر دو مسافرت حدود ۲۶ نفر بودیم و خیلی خیلی به همه خوش گذشت. تا باد چنین بادا تازه دو هفته پیش در کمال ناباوری به یکی از آرزوهام رسیدم که باورم نمی شد...
-
دوست
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 11:09
داشتن یه دوست خوب خوشبختیه و من خوشبختم در حد شدیددددددد. در هر دوره ای از زندگیم یه دوست خوب داشتم. قدیمی ترین دوستم <خانم ر> دوست دوران مهدکودکم و جدیدترینشون < آقای ف> است که از چت روم یاهو ۷ سال پیش پیداش کردم. دوستهای دوران دبیرستان Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4...
-
و باز هم تنها
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 19:55
تو آمدی Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 ، شهر پر از تو شده و دیگه جایی برای من نیست
-
تنها
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 10:32
شهر بی تو خالی تر از همیشه است
-
هفته ای که گذشت
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 11:19
هفته پیش هفته خیلی خوبی بود روز پنجشنبه با بچه های انجمن M.S دور هم جمع شدیم بیشتر بچه ها حالشون خوب بود و فقط چند نفری کمی مشکل پیدا کرده بودند که برای ما خیلی خوب بود روز جمعه هم با بچه های گروه ورزش رفتیم دره انار که نزدیک گتوند در شمال شوشتر قرار داره اولین بار بود که جایی به این زیبایی رو توی استان خوزستان می...
-
آمرزش
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 20:15
آقا تو که تو تاکسی یادت افتاده با صدای بلند برای آمرزش گناهانت ذکر بگی فکر نمی کنی بغل دستیت بیماری اعصاب داشته باشه بزنه مادرت رو با پدرش وصلت بده که کلن آمرزیده بشی؟؟؟
-
آرزوهای بزرگ
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 12:18
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA وقتی بچه بودم و سریال آرزوهای بزرگ را تماشا می کردم همیشه رفتار خانم هویشام برام عجیب بود... از خودم می پرسیدم مگه می شه کسی از نور آفتاب متنفر باشه؟؟؟ مگه می شه کسی انقدر تنفر تو وجودش باشه که یک دختر (استلا) را فقط برای انتقام بزرگ...
-
دیه و مقایسه شتر و انسان
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 11:37
می گویند دیه هر نفر معادل ۱۰۰ شتر می باشد. می گویند اگر آن نفر شتر باشد Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 ، نه ببخشید زن باشد دیه او معادل ۵۰ شتر می باشد. می گویم چه ربطی دارد شتر به آدم. چه ربطی دارد به قول بعضی هااااااا اشرف مخلوقات به شتر بدبخت بیابان گرد!!!!!!!!!!!!!!! و سوالاتی...
-
عاشق که شدم
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 12:04
عاشق که شدم دنیا یه بادکنک بزرگ قرمز شد و هوا رفت آنقدر بالا و بالاتر رفت که به خورشید چسبید و ترکید حالا مواظبم دفعه بعد که عاشق شدم یه نخ به سر دنیا ببندم که خیلی بالا نره می ترسم این بار هم یا گمش کنم یا بترکه! فرانک ژاکوبز (فالکو)