تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

بچه دیو

بچه که بودم هیچوقت کسی نگفته بود وقتی کار بدی انجام بدم لولو از آسمون نازل می شه و منو با خودش می بره ... 

بچه بودم پدرم می گفت وقتی کاری را بر عکس انجام بدی می شی دیو !!! 

از همون موقع یاد گرفتم کار بد فقط یه کار برعکس نه چیزدیگه 

و یاد گرفتم عکس کار بد را انجام بدم ... 

وقتی می تونستم انتقام بگیرم گذشتم 

وقتی می خواستم از اشک اقیانوس بسازم لبخند زدم   

وقتی می تونستم فریاد بزنم سکوت کردم  

من دیو نشدم 

و دیگران فکر کردند من نتونستم دیو باشم!!!!

نظرات 12 + ارسال نظر
علی اکبر سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ب.ظ http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
خوبی؟
جالب بود ... خوشحالم که دیو نشدی .

موفق باشی

مرسی ولی کار مهمی نکردم
کاری رو انجام دادم که باید ...

بیدل سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

حالا اگه دیو میشدی چی میشد؟ این همه دیو هست یکی هم روش

چه داداش بیدل بدجنسی شدی تازگی ها

اعظم سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ب.ظ

خیلی به دلم نشست. این که دیگران فکر کردند من نتونستم دیو باشم.

مزدک چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ق.ظ http://www.roohezakhmi.parsiblog.com

نه اینکه نخواستی.نمی تونستی دیو باشی.

چرا نمی تونستم؟؟؟

هاشور شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ب.ظ http://www.hhashoor.blogfa.com

شاید دیگران هم عکس چیزی را که میدانستند انجام دادند.یعنی فکر میکردند میتوانستی دیو شوی ولی گفتند نمیتواند دیو شود!
خدایی من که نفهمیدم چی گفتم تو فهمیدی؟

نه زیاد
ولی مرسی که نظر دادی

مزدک دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.roohezakhmi.parsiblog.com

چون ذاتت خیلی خوبه.چون فطرتت خیلی پاکه.برای همین نمیتوی دیو بشی...

مردم از خجالت

یه آشنا سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ب.ظ http://beman.parsiblog.com

ببخش که انقدر دیر اومدم اینجا...مسافرت بودم.

تابا جان واقعا تو به دیگران چه کار داری؟این که تو خوبی، این که می بخشی ، این که مهربونی اینکه لبخند می زنی اینا هر کدوم قد یه دنیا ارزش داره..چه فرقی می کنه که فلانی چه فکری می کنه؟بذار فکر کنه نتونستی.مهم اینه که الان فرشته ای.و این آخر خوشیها و آرامش هاست....

در ضمن با مزدک هم موافقم...یه ذات خوبه فقط که می تونه دیو نشه...

و احترام و درود فراوان به پدرت که مشخصه مرد بزرگیه...

خوبه که مسافرت بودی و نگفته پیداست که بهت خوش گذشته ...
و اما به دیگران و به فکر اونها اهمیت ندادن کار من نیست
انسان موجود قابل احترامی است حتی اگر بد شده باشه ...
در مورد پدرم موافقم و عاشقشم

یه آشنا پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ق.ظ http://beman.parsiblog.com

فکر داریم تا فکر...اگه منظورت فکر و ایده و جهان بینی آدمهاست که خوب منم مثل تو نمی تونم بیخیالشون باشم.اما اگر نظر دیگران در مورد خودته که منظور منم اون بود واقعا سخت در اشتباهی...حتی اگه کار تو نیست تمرین بکن که بشه...ارضا کردن اونهمه سلیقه و فکر ممکن نیست...

موافقم
نمی شه همه رو راضی نگه داشت ...
مرسی

هاشور شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ http://www.hhashoor.blogfa.com

چقدر خوبه تو روابطمون به دیگران احساس گناه ندیم
حرفت رو طلا گرفتم آفرین.راستی اینجا چه جوری خصوصی میفرستن من که پیدا نکردم.

مرسی هاشور جان
اینجا نمی شه خصوصی فرستاد ولی اگر چیزی رو بخوای خصوصی بفرستی فقط اول نوشته ات بنویس می خوای خصوصی باشه اونوقت من تایید نمی کنم و دیده نمی شه

روشنک دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ق.ظ http://hasti727.blogfa.com

تابا جان از اینکه اینطوری شخصیتت رو ساختی خیلی خوشحالم چون خیالم راحت شد یکی هم تو این مملکت هست که رفتار و افکار دیو وارانه نداره ...
من هم ادم ارومی هستم ولی میدونی چه وقت هایی از خودم لجم میگیره؟ اینکه طرف نفهمه و فکر کنه ضعیفی حق باهاش بوده احمقی و هزار تا صفت دیگه تو این ردیف...
ولی باز من همونم و نمیتونم باعث ازار کسی بشم

... بعضی چیزا رو نمی شه عوض کرد
یکیش اینه که نتونی به عمد باعث آزار کسی باشی و هنوز نفهمیدم بعضی از آدمها چطوری از آزار دادن دیگران لذت می برن ...

یه آشنا جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ http://beman.parsiblog.com

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...وبلاگ تار عنکبوت بست وقت است که باز آیی...

کجایی تابای بزرگ؟دلمون برات تنگ شد...کجای زندگی موندی پس؟

دارم گریه می کنم

افسانه یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ http://www.eli-100.blogfa.com

دیو نشدن خیلی سخته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد