تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

می روم

مدتی نیستم 

می رم سفر  

کوله پشتی ام رو برمی دارم و از صبح تا شب توی خیابونهای شهر غریب وسط بازمانده های تاریخ می گردم ...   

می گردم و آسمون و خورشید و مهتاب و مردم سرگردان به دنبال زندگی را نگاه می کنم

و  آرامش را نفس می کشم  

از این روزهای بد عبور می کنم 

از این روزهای تب دار و  گریه دار می گذرم  

خالی می شوم 

و  کودک  گوشه نشین و ترسیده درونم را به دنیا مهممون  می کنم  

 بازی می کنم  

می رقصم  

برداشت سوم

آدم و حوا 

برداشت سوم 

 

حوا سیب را چید و در دست آدم گذاشت، آدم وقت خوردن سیب حوا را ندید  و خدا او را به زمین پرتاب کرد. 

حوا زیر درخت سیب تمام قلبش را قطره قطره اشک ریخت که چرا آدم تنهاست و خدا او را هم به زمین پرتاب کرد. 

 

م.ج

برداشت دوم

آدم و حوا 

برداشت دوم 

 

می گویند حوا روی تنه درخت سیبی، با سنجاق سر حک کرده بود: 

وقتی سیب را چیدم، دهان آدم از بهت بند آمد، پنداشتند سکوت دلیل رضایت است. 

 

قدسی قاضی نور