تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

عیدانه

 سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت  

بادت اندر شهریاری بر قرار و بر دوام  

سال خرم  فال نیکو مال وافر حال خوش 

اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام  

 

سال نو را به تمامی دوستان همراهم تبریک می گم  

امیدوارم سال نو زندگی نو شادی های نو برای شما به همراه داشته باشه   

بهترین ها را برای شما آرزو دارم  

 

دو کلمه چرت و پرت

همینطوری که آروم آروم دستا و پاهام کم حس تر می شن و انجام کارهای روزمره برام سخت می شه ترس هم تمام وجودم را پر می کنه  

دیگه شلوغی خیابونا را نمی بینم  

دیگه دلم نمی خواد برم خرید عید  

دیگه نمی خوام با دوست قدیمیم یه قرار شام بزارم    

حتی ابراز علاقه اون نابغه کوچولو هم خوشحالم نمی کنه  

اصلن هیچ چی نمی خوام  

فقط می خوام سالم باشم 

همین ...

نوشتن خیلی سخته

آره نوشتن خیلی سخته 

وقتی یه عالمه حرف داری و نمی تونی داد بزنی  

وقتی همیشه می خواهی هزار و یک منظور را توی یه جمله جا کنی 

وقتی هزار تا جمله ی تکراری خوندی و از تکراری بودن می ترسی   

وقتی اهدافت گم شدن  

وقتی مغزت هم تنهات گذاشته  

وقتی خسته ای  

نوشتن خیلی سخته  

خیلی ...

آزادی

آزادی یعنی چون یک بار زندگی می کنی؛ گند بزنی تو یک باز زندگی مردم ؟؟؟

بهمن رافعی بروجنی

کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب می‌ترسد

و حتا ذهن ماهیگیر ، از قلاب می‌ترسد ؟

کدامین وحشتِ وحشی ، گرفته روح دریا را

که توفان از خروش و موج از گرداب می‌ترسد

گرفته وسعت شب را غباری آن‌چنان مـُبـهم

که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب می‌ترسد

شب است و خیمه شب بازان و رقص ِ وحشی ِ اشباح

مـُژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب می‌ترسد

فغان زین شهر ِ کج باور ، که حتا نکته آموزَش

ز افسون و طلسم و رَمل و اسطرلاب می‌ترسد

طنین کارسازی هم ، ز سازی بر نمی‌خیزد

که چنگ از پرده ها و سیم از مضراب می‌ترسد

سخن دیگر کـُن ای بهمن ! کجا باور توان کردن

که غوک از جلبک و خرچنگ از مرداب می‌ترسد ؟


پی نوشت:‌این شعر روزها ذهن من را به خودش مشغول کرد ...