این روزا دارم روش زندگی کردنم را عوض می کنم
اول از همه رفتم و یه دفتر خریدم و شروع کردم به نوشتن احساسات لحظه ای، یعنی هر حسی را در همون لحظه شکل گرفتن می نویسم، و عجب دفتری شده ...
به هر حال بعد از یه سفر به تایلند و گذروندن یه یک دوره معنوی جدید و یک دوره ناامیدی شدید و تجربه احساسات خالص و تکرار نشدنی حالا رسیدم به دوره آرامش بعد از طوفان_ آرام، بی هیچ احساسی نسبت به هر چیزی از جنس ماده، و حساس نسبت به خودم و درونم _ و شادم بی هیچ دلیل و بهانه ای و متعجب از خیانت به خودم به بهانه تنها بودن و درک نکردن این موضوع که تنهایی واقعی فقط و فقط تراوشات ذهن بازیگرم برای دور کردن من از من بود.
این منم که دیده به دیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز