تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

دوست

داشتن یه دوست خوب خوشبختیه و من خوشبختم در حد شدیددددددد.

در هر دوره ای از  زندگیم یه دوست خوب داشتم.

قدیمی ترین دوستم <خانم ر> دوست دوران مهدکودکم و جدیدترینشون < آقای ف> است که از چت روم یاهو ۷ سال پیش پیداش کردم. 

دوستهای دوران دبیرستان ،دانشگاه و همکارایی که بعدها دوستای من شدند بهترین ها بودند.

کلا من آدمی نیستم که خیلی وقت با دوستام بگذرونم اما اونا همیشه من رو تحت حمایت همه جانبه خودشون قرار دادند.

جواب سوال بیدل عزیزم هم همینه من دو تا پست قبل رو  برای <خانم ر> دوست مهدکودکم نوشتم که الان تو یه شهر دیگه زندگی می کنه و یک هفته مهمان من بود.

این روزا بیشتر از همیشه بهش احتیاج داشتم.

راستی شما چند تا دوست خوب دارید؟؟؟


و باز هم تنها

تو آمدی، شهر پر از تو شده و دیگه جایی برای من  نیست

تنها

شهر بی تو خالی تر از همیشه است

هفته ای که گذشت


هفته پیش هفته خیلی خوبی بود

روز پنجشنبه با بچه های انجمن M.S دور هم جمع شدیم بیشتر بچه ها حالشون خوب بود و فقط چند نفری کمی مشکل پیدا کرده بودند که برای ما خیلی خوب بود

 روز جمعه هم با بچه های گروه ورزش رفتیم دره انار که نزدیک گتوند در شمال  شوشتر قرار داره

اولین بار بود که جایی به این  زیبایی رو توی استان خوزستان می دیدم

باورش یه کم سخت بود که بعد از حدود یک ساعت پیاده روی روی کوه های خشک و زیر آفتاب گرم به دره ای به این زیبایی برسیم.

تمام دره از درختان انار و گیاهان زیبا دو طرف آب روان پوشیده شده بود و کلی ماهی و خرچنگ توی آب شنا می کردند.

ما بیش از  یک ساعت توی دره  و در مسیر آب پیش رفتیم؛ بعضی قسمتها تا کمر و بعضی قسمتها تا گردن توی آب فرو رفته بودیم و یک قسمت هم تونستیم شنا کنیم البته با حجاب کامل اسلامی که خالی از لطف هم نبود.

خیلی سفر خوبی بود و باعث آرامش روحم شد اگر چه شرایط جسمم رو به هم زد اما به زودی خوب می شم