تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

بهمن رافعی بروجنی

کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب می‌ترسد

و حتا ذهن ماهیگیر ، از قلاب می‌ترسد ؟

کدامین وحشتِ وحشی ، گرفته روح دریا را

که توفان از خروش و موج از گرداب می‌ترسد

گرفته وسعت شب را غباری آن‌چنان مـُبـهم

که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب می‌ترسد

شب است و خیمه شب بازان و رقص ِ وحشی ِ اشباح

مـُژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب می‌ترسد

فغان زین شهر ِ کج باور ، که حتا نکته آموزَش

ز افسون و طلسم و رَمل و اسطرلاب می‌ترسد

طنین کارسازی هم ، ز سازی بر نمی‌خیزد

که چنگ از پرده ها و سیم از مضراب می‌ترسد

سخن دیگر کـُن ای بهمن ! کجا باور توان کردن

که غوک از جلبک و خرچنگ از مرداب می‌ترسد ؟


پی نوشت:‌این شعر روزها ذهن من را به خودش مشغول کرد ...

نظرات 11 + ارسال نظر
دیوانه دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:12 ب.ظ http://divanekhane.blogsky.com

شاید کمی جرات و اندکی عشق لازم است برای نابودی ترس

شاید
فقط اگه یه کم نترس بودم چی می شد ...

هیچ کس دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ http://bamzi.blogsky.com

از خودم متنفرم چون می ترسم.

همه می ترسند گاهی کم گاهی زیاد ...

حریر سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ http://harirestan.blogfa.com

سلام دوست من
من این شعر رو فقط ۴ بیت اولشو شنیده بودم باقیشو اولین بار هست می خونم
قشنگ بود
نمی دونی شاعرش کیه؟

سلام عزیزم
بهمن رافعی بروجنی

یه دوست سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:06 ب.ظ

میبینم که هنوز هم پاپیچ اون تئوری ترسی هستی که گفتی

عالی نیست؟؟؟
حتی بعد از ۱۰ سال که منو دیدی همونیم که قبلن بودم ...

دون ژوان سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ب.ظ http://www.don-juan.blogsky.com

چرا ذهن آدمو مجبور می کنی درگیر شعرت بشه!؟

ترس ...

هیچ کس چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ق.ظ http://bamzi.blogsky.com

میشه منظرتون برام بگین؟
من یه خورده....

من هم می ترسم ولی ترس من و شما نه از یک جنس هست نه یک اندازه
اصلن معیاری برای اندازه گیری ترس نیست ...

اعظم چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 ق.ظ

منم هرچی می کشم از دست ترسهامه. کاش یک کم شجاع بودم. خوبی عزیزم.

این روزها همه خوبند
شما چطور ؟؟؟

شبها چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ http://shabhablog.blogsky.com

میتوان گفت اندکی صبر سحر نزدیک است

اون وقت چند قرن دیگه ؟؟؟
بعد از هجوم چند قوم و قبیله دیگه ؟؟؟

حریر شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ب.ظ http://harirestan.blogfa.com

سلام تابا جان
خوبی عزیزم؟
چقدر دیر به دیر می نویسی
من همش میام اینجا اما خبری نیست
تازشم یه بار برات نظر گذاشتم اما انگار ثبت نشده
دیگه اینکه من عاشق این شعر هستم فقط چند خط اولشو شنیده بودم اما دیگه کاملش کردی
کاش می نوشتی شعر از کی بوده

نوشتن برام سخت شده ...

حریر شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ب.ظ http://harirestan.blogfa.com

تورو خدا می بینی چشمام آلبالو گیلاس می چینه؟
همین الان نظرمو از تو نظرات پیدا کردم
عیبی نداره عوض می فهمی چقدر دوستت دارم

سلام عزیزم
من هم خیلی دوستت دارم ...

سعید پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ب.ظ http://www.saeidbrn.persianblog.ir

امیدوارم از مشغول‌شدگی در آمده باشید!

ای آقا
مشغول بودگی از روزمرگی های ماست ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد