تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

برداشت سوم

آدم و حوا 

برداشت سوم 

 

حوا سیب را چید و در دست آدم گذاشت، آدم وقت خوردن سیب حوا را ندید  و خدا او را به زمین پرتاب کرد. 

حوا زیر درخت سیب تمام قلبش را قطره قطره اشک ریخت که چرا آدم تنهاست و خدا او را هم به زمین پرتاب کرد. 

 

م.ج

نظرات 7 + ارسال نظر
مزدک یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ق.ظ http://www.roohezakhmi.parsiblog.com

ای تف تو روحش!نمیشد با این سیبه اینقدر بازی نکنن تا ما رو بیچاره نکنن؟!کارد بخوره به اون شکمت هی!

اعظم یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ق.ظ

همیشه همین بوده عزیزم. خوشگل بود خیلی زیییییییاد.

افسانه یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.eli-100.blogfa.com

همیشه احساسات حواست که کار دستش میده

جدای احساسش کور هم هست این حوا
من که همه حماقت تاریخی اش را به ارث بردم ...

ابراهیم یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ http://www.japelgroup.blogsky.com

ممنون از اطهار نظرت
سری زدم ببینم کی هستی
دیدم آدم خوبی هستی
سلامت و شاد و آزاد باشی

مرسی از لطفت

نیما آزاد دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ب.ظ http://nimazad.blogsky.com

روایت عجیبی بود

هاشور شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ق.ظ http://www.hhashoor.blogfa.com

یه کامنت بد جنسانه همش قلقلکم میده تا بیاد رو کامنت دونی وبلاگت.
خدا آدم رو مجازات کرد تا همه مردا بفهمن نباید خواسته های زن جماعت رو بر آورده کرد چون اکثرا جنبه شو ندارن و وقتی بخوای همه حرفاشون رو گوش کنی و با هاشون رو راست باشی یه جورایی نتیجه عکس میگیری.البته از حق نگدریم که استثنا هم هست.حیف که این آدم ها همیشه همینقدر خر باید بمونند.

هاشور جان
من اینو ننوشتم که تاییدم کنی
بیشتر خوشم می یاد بدجنسانه جوابم رو بدی و من هم بدجنسانه تر جواب بدم
بعد با هم بخندیم به دنیایی که همه از گفتن نطراتشون می ترسن ...

یه آشنا دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ب.ظ http://beman.parsiblog.com

شاید اون حوا یه حوای خاص و باور نکردنی بوده.چون من که لا اقل تو این سالها ندیدم حوای دیگری رو که این همه نگران آدمش باشه...تازه حتی شک دارم که اشکهای حوا برای آدم بوده باشه.شاید برای تنهایی خودش نگران بود و همه ی اون کارهایی رو که آدم یا براش انجام مبی داد یا کمکش می کرد.شاید هم برای حس امنیتی که با رفتن آدم دیگه وجود نداشت براش.حتی تو بهشت.بالاخره آدم اون حوا هم یه سر و گردن از همه ی آدمهای امروز بالاتر بوده قطعا.ناسلامتی بی واسطه کار دست خالق اصلی بوده...
تازه اگر نوشته را دربست هم قبول کنیم یعنی باید برداشت کنیم که حوا و حواها از اون روز دیگه قلبی ندارند؟چون همه ش رو اشک ریختن؟

چه پست قدیمی بود این...چرا نظر نگذاشته بودم...

هر کسی با دید خودش به قضیه نگاه می کنه و اینجا برداشت آزاده ...
اما حتی اگه دلتنگی حوا برای کارهایی بوده که آدم براش انجام داده نشان دهنده این بوده که اون ارزش کارهای آدم رو فهمیده ...
ولی آیا آدم وقت خوردن اون سیب حوا را دیده بود و ارزشش رو فهمیده بود؟
و با این حرف آخر موافقم که انقدر در طول تاریخ حوا اشک ریخت که قلبی براش نموند ...
حالا کی قلب حوا را دزدیده؟؟؟


بله قدیمی بود ولی شما کجا بودی غریب آشنا؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد