تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

شگفت زده

شگفت زده ام که بعد از دو سه سال تو حال منو پرسیدی

شگفت زده تر از اینم که هنوز همه خاطرات مشترکمون رو حفظ کردی...

از شگفت زدگی دیوانه ام که همون روز اون یکی هم بعد از شاید یک سال حال منو پرسید

و کارم داره به تیمارستان می کشه وقتی درست بعد از گذروندن یه روز سخت که احساس تنهایی داشت منو می کشت همه این اتفاقا افتاد...

یعنی همه اش اتفاق بود؟؟؟

چرا همین امروز؟؟؟




نظرات 4 + ارسال نظر
بیدل یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

خب اتفاقه دیگه. همینطوری میفته. تو چرا تعجب کردی؟

چون انتظارش رو نداشتم

بیدل یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

حالا آپم دوباره. یه سر بهم بزن تابا خانم.

چشم حتمن

بیدل سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

آپیم. تشریف بیاورید.
چرا کم آپ میکنی تابا خانم؟ زشته ها. یخورده بجنب.

بیدل چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

آپم. ببین همش کامنت دونیت شده کامنتای من که خبر آپ کردنمو دادم. بابا جان آپ کن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد