تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

آقا مگه فضولی

واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می کنند  

چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند 

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس 

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند 

 

پی نوشت: دست تو بینی ........... کار نی نی

اعتماد

در تکرار تو بی اعتمادی را نفس می کشم ....

دلتنگی

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند 

 و  

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

ربیف

امروز  رفتم آمپول ربیف بخرم *، دوباره با دیدن وضع بیمارها و البته خودم حسابی اعصابم به هم ریخت همه اش فکر می کنم دارن بهم زور می گن و منو از حق طبیعیم محروم می کنن. 

علتش هم اینه که در راستای پیشرفتهای اخیر در همه امور و البته علم داروسازی ما در  تولید بسیاری داروها خودکفا شده ایم، در ادامه بهای داروهای خارجی به یکباره زیاد شد و در مقابل نمونه های ایرانی با بهای بسیار کمتر وارد بازار شد در نتیجه همه به داروی ارزان تر رو آوردند و حق انتخاب مالیده شد... 

از خودم می پرسم وقتی کیفیت داروهای خارجی و ایرانی یکی هست چرا قیمت فرق داره؟؟؟ 

خیلی ها رو می شناسم که مجبورند از داروهای جدید استفاده کنند در حالی که خودشون می دونند بی فایده است.  

 دوست دارم از یک نفر بپرسم چراا؟؟؟ 

 در پایان تشکر می کنم از داروی مشابه ربیف که ارزان است و باعث شادی روح اجداد بیماران است

تشکر می کنم از  بیماری MS که باعث سرگرمی بسیاری از داروسازان است 

 تشکر می کنم از انجمن MS  

 و تشکر می کنم از خودم بخاطر خوش تیپی

 

* می گویند نوعی اینترفرون بتا است  که در کاهش سرعت رشد بیماری در بیماران MS مفید است

شاهنامه خوانی بختیاری

امروز جشن شاهنامه خوانی بختیاری بود. 

من و خواهرم و بچه های گروه ورزش و کلی دوستای دیگه رفتیم شاهنامه خوانی  کلی به ما  انسانهای فرهیخته خوش گذشت و تصمیم گرفتیم باز هم در مراسم اینچنینی  به جای مراسم های آنچنانی شرکت نماییم. 

هر چی باشه هم رقص محلی داره هم نون محلی  

یعنی هم به امورات فرهنگی در اون توجه می شه هم به امورات شکمی ... 

دفعه بعد شما هم بیایید 

خوش می گذره هاااااااااااااااا

سفر

مدتی را به دلیل دو تا مسافرت که پیش آمد نبودم... 

اولین مسافرتم به سربندر بود برای عروسی دوست همکلاسی دانشگاهم و البته نتیجه سفر فهمیدن این موضوع بود که این یکی دوستم هم بدبخت شددددددددددد. 

مسافرت بعدی هم به اصفهان بود که خوش گذشت و البته نتیجه اش خالی شدن حسابم بود. 

به هر حال به صورت رسمی و خیلی جدی از دوستانم بخاطر بی خبر رفتنم عذر خواهی می کنم. 

خبرهای خوب

اصلن به عنوان مطلب توجه نکنید این فقط به جهت دلخوشی بود و بس ... 

یه نفر تو یه شبکه رادیویی گفت با اتمام آبان و ورود به آذر داریم از آب به آتش وارد می شیم ... 

آقا زود یه فکری به حال خودتون کنید ... اگر خیس بودید و حالا دارین می رین تو آتیش مواظب باشید در ماه جدید آب پز نشید اگر خیس نبودین و دارین می رین تو آتیش حتمن سوخاری می شید...هر کاری کنید وای به حالتون ... 

من که رفتم یه سوراخ موش پیدا کنم  

شما هم تا دیر نشده برین