تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

عیدانه

سال نو مبارک



پیش عیدانه ۲

دو سه روز دیگه تا شروع سال جدید باقی مونده و با وجود این که فاصله سال کهنه و جدید فقط چند ساعت هست همه ما منتظر تحقق پیدا کردن همه آرزوهامون تو سال جدید هستیم مثل یه معجزه.

برنامه های خیلی خوبی برای سال جدید دارم که امیدوارم هر چه سریعتر عملی بشن و البته مهمترین اونها اینه که شرایطم را برای شاد بودن مهیا کنم.

یه مسافرت توپ هم در پیش دارم.

 سال نو را پیشاپیش به همه دوستان و دشمنان داخلی و خارجی از جمله خودم و شما تبریک می گم.

پیش عیدانه ۱

وقتی از پنجره محل کارم این همه آدم رو در حال جنب و جوش و آماده شدن برای سال جدید می بینم حس زندگی دوباره در من زنده می شه، همه بدون توجه به مشکلات ریز و درشتی که دارن و علیرغم تمام دلشکستگی ها و دلتنگی هاشون بدون توجه به همه چیزهای بدی که در پس زمینه زندگیشون وجود داره گاهی با لبخند و گاهی با آه توی کوچه و بازار دیده می شن، من امید رو تو وجود تک تک این آدمها می بینم و چقدر خوشحالم که سال نو از راه می رسه ... مبارکه

مرکور

نام کتاب: مرکور

نویسنده: املی نوتومب

مترجم: موگه رازانی

انتشارات: نشر کتاب نادر

 

در مورد موضوع کتاب توضیح خاصی نمی نویسم اما نکته جالب کتاب داشتن دو پایان متفاوت است که خالی از لطف نیست.

آدلف

نام کتاب: آدلف

نویسنده:بنژامن کنستان

مترجم: مینو مشیری

انتشارات: نشر ثالث

 

کتاب در مورد زندگی ضد قهرمان از خود بیگانه و درون گرایی است که عاشق زنی ده سال بزرگتر از

خودش می شود و نشان دهنده مسیری است که با گذر زمان باعث رنگ باختن این احساسات می شود...

خواندن این کتاب را به همه پیشنهاد می کنم.

لذتشو ببرید...

زهر

راستی طعم زهر تلخ تره یا حرفهای عاشقانه تووووو

بزرگترین سوتی قرن

در اوج شلوغی کارم تلفنم زنگ خورد وقتی جواب دادم کلی ذوق زدم که علی زنگ زده و پرسیدم زن و بچه چطورن؟؟؟

صدای پشت خط گفت زن و بچه چیه بابا!!!

فوری تشخیص دادم صدای پشت خط کیه این دفعه پرسیدم چه خبر کی از سر کار اومدی؟؟؟

صدای پشت خط گفت من سر کارم الان !!!

بلاخره کوتاه اومدم و پرسیدم شما؟؟؟

صدا گفت من از ........... * تماس می گیرم.

پشتیبانم بود و تماس گرفته بود در مورد آزمون هفته پیش بپرسه اما غش کرده بود از خنده و به جای وضع تحصیلی پرسید تابا چند سالته؟؟؟

گفتم ۳۰ سال

گفت همینه دیگه هی تاقچه بالا گذاشتی برا مردم حالا تو سن سی سالگی ۲ تا ۲ تا ؟؟؟؟؟؟؟

بعد پرسید کجایی تابا؟؟؟

من هم که کلن قاطی کرده بودم گفتم دستشویی!!!

پشتیبان گفت کاری داری اونجا؟؟؟

تازه فهمیدم منظور مشاور این بوده که سر کارم یا خونه

فوری گفتم نهههههههههههههههههههههههههههههههه

اینجا پناه گاه محل کارمه...

بیچاره پشیمون شد و پرسیدن وضع درسم رو موکول کرد به زمانی که حالم خوب بشه که خودش هم می دونه نمی شه


نتیجه اخلاقی: وقتی تلفن زنگ می خوره اول شماره رو نگاه کن

*: سنجش تکمیلی - به دلیل اینکه نمی خواستم جنبه تبلیغی داشته باشه شطرنجیش کردم-