تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

بهمن رافعی بروجنی

کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب می‌ترسد

و حتا ذهن ماهیگیر ، از قلاب می‌ترسد ؟

کدامین وحشتِ وحشی ، گرفته روح دریا را

که توفان از خروش و موج از گرداب می‌ترسد

گرفته وسعت شب را غباری آن‌چنان مـُبـهم

که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب می‌ترسد

شب است و خیمه شب بازان و رقص ِ وحشی ِ اشباح

مـُژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب می‌ترسد

فغان زین شهر ِ کج باور ، که حتا نکته آموزَش

ز افسون و طلسم و رَمل و اسطرلاب می‌ترسد

طنین کارسازی هم ، ز سازی بر نمی‌خیزد

که چنگ از پرده ها و سیم از مضراب می‌ترسد

سخن دیگر کـُن ای بهمن ! کجا باور توان کردن

که غوک از جلبک و خرچنگ از مرداب می‌ترسد ؟


پی نوشت:‌این شعر روزها ذهن من را به خودش مشغول کرد ...

بهشت

از ترسِ از دست دادن حوری های بهشتی بود که ۴۰ تا ۴۰ تا زن صیغه کردی ؟؟؟

نظریه نسبیت

طبق نظریهٔ نسبیت مجموع"جرم و انرژی" پایدار و تغییر ناپذیر است بدین معنا که انرژی از شکلی به شکل دیگر و یا به جرم تبدیل شود ولی هرگز تولید یا نابود نمی‌شود  

پس چرا زمان می میرد و خاطره زنده می شود ولی خاطره نمی میرد تا زمان زنده شود ؟؟؟

تنفر

آیا تنفر آن گل واژه ای است که حس مرا به تو توصیف می کند ؟؟؟

روزی

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد !!! 

 

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد  ؟؟؟