تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

تنهایی پر هیاهو

گاه نوشت های یک تابا

۵

بادبادک هم نشدیم وقتی نخمون می بره یه نگاه با حسرت دنبالمون کنه ...

نظرات 10 + ارسال نظر
بیدل چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:27 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

از کجا میدونی یه نگاه با حسرت دنبالت نیست؟ تازه شایدم چنتا نگاه دنبالت باشه...خوب دقت کن تابا خانم....

آخه هیچکی از رفتن من غصه نخورد ...

هانی چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.jouan.blogfa.com

کم نبودند کسانی که بعنوان اولین ِقلبشان انتخابم کردند ولی ایکاش حداقل یکی از آنها مرا بعنوان آخرین ِ قلبش انتخاب میکرد !
نمیدونم چرا یهویی دلم خواست اینو برات بنویسم !اما در جوابی که واسه بیدل نوشتی یهویی حس نوشتن این اومد !!!!

تا بوده چنین بوده ...
فدای دلت هانی جون

شبها چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 ب.ظ http://shabhablog.blogsky.com

همون بهتر که نگاه دنبالت نباشه... والا!

نگاه داریم تا نگاه

یه آشنا پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ http://beman.parsiblog.com

رفتن آدمها وقتی می دونی که بر می گردن یا حتی اصلا بر هم نگردن وقتی می دونی برای خودشون و دلشون و آرامششون و حالشون رفتن غصه خوردن نداره...نداره تابای عزیز...غصه نداره اما مطمئن باش حسرت هست...و یه نگاه که تا می تونه ردت رو دنبال می کنه...

اعظم پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ق.ظ

با بیدل موافقم. شاید تو متوجه نمیشی.

شاید

هاشور جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ق.ظ http://hhashoor.blogfa.com

یه بادبادک درست کن باهاش قرار بزار نوبتی یه ساعت تو نیگه دار اون بره آسمون یه ساعت اون نیگه داره تو برو آسمون.

بابا تو این دوره زمونه به کی می شه اعتماد کرد؟
اگه من گرفتم اون رفت آسمون و برگشت بعد من رفتم بالا او نخ رو ول کرد چی ؟؟؟

بیدل شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:51 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

ای اعظم بلند شو وبتو آپ کن...
ای تابا شاید خیلی ها غصه خوردن ولی به روشون نیاوردن... تو که علم غیب نداری که... پس با حسن ظن به مسئله نگان کن تابا جان....

یه آشنا شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ب.ظ http://beman.parsiblog.com

به به چه لبخند ملیحی زیر نظرم گذاشتی...اشکال وب رفع شد.اگر دوست داشتی بیا و راحت بخونش

چشم
ما خرابشم می خونیم داداش ...

نیما یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ب.ظ http://nimazad.blogsky.com/

دور از جونت که نخت ببره
ولی اگه خدا نکرده نخت برید قول میدم خودم کلی حسرت بخورم
دور از شوخی:
مهمه که بعد از رفتنمون با حسرت نگاهها دنبالمون کنه
ولی مهمتر اینه که وقتی هستیم قدر همدیگه رو بدونیم

مهم بودن یه نگاه با حسرت فقط به این دلیله که می تونیم خوب یا بد بودن عملکردمون را برای تجربیات بعدی بسنجیم
و این که قدر همدیگه رو بدونیم اتفاقیه که کمتر پیش میاد
شاید ارزش زمان را دونستن چیزیه که باید یاد بگیریم و یاد نگرفتیم ....

حریر شیشه ای یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ http://www.harirestan.blogfa.com/

سلام تابا جان
راستش ترجیح می دم که نه با حسرت به کسی نگاه کنم نه نگاه پر حسرت کسی دنبالم باشه چون هر دوش به ناکامی میرسه
نه دلم می خواد دل کسی رو بلرزونم و نه نگاه خودم نا دیده بشه
فکر کنم زندگی عادی رو گذروندن بهتر باشه
موافقی؟

سلام
مرسی که من را دیدی ...
بله زندگی عادی همیشه بهتره ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد