-
هدیه سال نو
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 12:01
خدایا برای سال نو ازت شیرینی می خوام... با یه لباس قشنگ یه عروسک گنده و اگه ممکنه - یه ذره عشق- حتی اگه فقط یه ذره کوچولو مونده باشه!!!
-
عیدانه
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 09:08
سال نو مبارک
-
پیش عیدانه ۲
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1388 17:54
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA دو سه روز دیگه تا شروع سال جدید باقی مونده و با وجود این که فاصله سال کهنه و جدید فقط چند ساعت هست همه ما منتظر تحقق پیدا کردن همه آرزوهامون تو سال جدید هستیم مثل یه معجزه. برنامه های خیلی خوبی برای سال جدید دارم که امیدوارم هر چه سریعتر عملی بشن و البته مهمترین اونها اینه که...
-
پیش عیدانه ۱
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 18:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 وقتی از پنجره محل کارم این همه آدم رو در حال جنب و جوش و آماده شدن برای سال جدید می بینم حس زندگی دوباره در من زنده می شه، همه بدون توجه به مشکلات ریز و درشتی که دارن و علیرغم تمام دلشکستگی ها و دلتنگی هاشون بدون توجه به همه چیزهای بدی که در پس...
-
مرکور
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 15:15
نام کتاب: مرکور نویسنده: املی نوتومب مترجم: موگه رازانی انتشارات: نشر کتاب نادر در مورد موضوع کتاب توضیح خاصی نمی نویسم اما نکته جالب کتاب داشتن دو پایان متفاوت است که خالی از لطف نیست.
-
آدلف
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 15:12
نام کتاب: آدلف نویسنده:بنژامن کنستان مترجم: مینو مشیری انتشارات: نشر ثالث کتاب در مورد زندگی ضد قهرمان از خود بیگانه و درون گرایی است که عاشق زنی ده سال بزرگتر از خودش می شود و نشان دهنده مسیری است که با گذر زمان باعث رنگ باختن این احساسات می شود... خواندن این کتاب را به همه پیشنهاد می کنم. لذتشو ببرید...
-
زهر
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1388 18:28
راستی طعم زهر تلخ تره یا حرفهای عاشقانه تووووو
-
بزرگترین سوتی قرن
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 14:21
در اوج شلوغی کارم تلفنم زنگ خورد وقتی جواب دادم کلی ذوق زدم که علی زنگ زده و پرسیدم زن و بچه چطورن؟؟؟ صدای پشت خط گفت زن و بچه چیه بابا!!! فوری تشخیص دادم صدای پشت خط کیه این دفعه پرسیدم چه خبر کی از سر کار اومدی؟؟؟ صدای پشت خط گفت من سر کارم الان !!! بلاخره کوتاه اومدم و پرسیدم شما؟؟؟ صدا گفت من از ........... * تماس...
-
آقا مگه فضولی
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 23:01
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند پی نوشت: دست تو بینی ........... کار نی نی
-
اعتماد
سهشنبه 8 دیماه سال 1388 17:08
در تکرار تو بی اعتمادی را نفس می کشم ....
-
دلتنگی
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 23:58
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند و رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
-
ربیف
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 23:25
امروز رفتم آمپول ربیف بخرم * ، دوباره با دیدن وضع بیمارها و البته خودم حسابی اعصابم به هم ریخت همه اش فکر می کنم دارن بهم زور می گن و منو از حق طبیعیم محروم می کنن. علتش هم اینه که در راستای پیشرفتهای اخیر در همه امور و البته علم داروسازی ما در تولید بسیاری داروها خودکفا شده ایم، در ادامه بهای داروهای خارجی به یکباره...
-
شاهنامه خوانی بختیاری
شنبه 21 آذرماه سال 1388 00:29
امروز جشن شاهنامه خوانی بختیاری بود. من و خواهرم و بچه های گروه ورزش و کلی دوستای دیگه رفتیم شاهنامه خوانی کلی به ما انسانهای فرهیخته خوش گذشت و تصمیم گرفتیم باز هم در مراسم اینچنینی به جای مراسم های آنچنانی شرکت نماییم. هر چی باشه هم رقص محلی داره هم نون محلی یعنی هم به امورات فرهنگی در اون توجه می شه هم به امورات...
-
سفر
سهشنبه 17 آذرماه سال 1388 22:22
مدتی را به دلیل دو تا مسافرت که پیش آمد نبودم... اولین مسافرتم به سربندر بود برای عروسی دوست همکلاسی دانشگاهم و البته نتیجه سفر فهمیدن این موضوع بود که این یکی دوستم هم بدبخت شددددددددددد. مسافرت بعدی هم به اصفهان بود که خوش گذشت و البته نتیجه اش خالی شدن حسابم بود. به هر حال به صورت رسمی و خیلی جدی از دوستانم بخاطر...
-
خبرهای خوب
شنبه 30 آبانماه سال 1388 23:36
اصلن به عنوان مطلب توجه نکنید این فقط به جهت دلخوشی بود و بس ... یه نفر تو یه شبکه رادیویی گفت با اتمام آبان و ورود به آذر داریم از آب به آتش وارد می شیم ... آقا زود یه فکری به حال خودتون کنید ... اگر خیس بودید و حالا دارین می رین تو آتیش مواظب باشید در ماه جدید آب پز نشید اگر خیس نبودین و دارین می رین تو آتیش حتمن...
-
یه روز خوب
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 23:15
من و مرضیه خانم جون دوستم یه وقت خالی پیدا کردیم و رفتیم دیدن دو تا خانم پیر که یکیشون خیلی هم بیمار بود ... ما شادی اونها را هرگز فراموش نمی کنیم ... و این برنامه جدی ماست که هر ماه بریم دیدن کسانی که انتظار هیچکس را نمی کشند ـ اگر ما خوشحال نیستیم ولی وجودمون ممکنه کسی را شاد کنه ـ کلی با هم خندیدیم و تازه چون اونها...
-
از همونا که همه آخر نوشته هاشون می نویسن
دوشنبه 11 آبانماه سال 1388 01:19
.......... پا نوشت - دست نوشت نیست- : هنوز نمی دونم چرا یاهو توی آیکون هاش یه آیکون انگشت سوم (همون ب ی ل ا خ خودمون) اضافه نمی کنه آخه بعضی وقتها لازم می شه حالا آیکون لگد و مشت و اینها پیشکش پا نوشت -۲- : حالم خوبه و از امروز هر چند کاملن خوب نشدم دوباره رفتم ساحل ورزش
-
می نویسم پس هستم
یکشنبه 3 آبانماه سال 1388 23:51
چند روزی از صحنه روزگار محو شده بودم نه چیزی نوشتم و نه ورزش رفتم . حالم انقدر بد بود که با اجداد هفت نسل پیش و پس خودم ملاقات داشتم آخرش هم کارم به بیمارستان رسید و اینجا بود که کلی ترسیدم به خودم گفتم تابای بدبخت تازه داشتی به زندگی عادی خودت بر می گشتی حالا هم یه حمله از طرف آقای MS دوباره خونه نشینت می کنه......
-
شبکه شتاب
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 18:02
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA انگشت سومم به شبکه شتاب پیوست از امروز کلیه حواله جات در اسرع وقت به اقصی نقاط کشور - و جهان- قابل ارسال می باشد.
-
بازی
شنبه 18 مهرماه سال 1388 01:44
مرسی از اسپیدمان و سریر برای دعوت من به بازی قهوه: شیک و خوشمزه غرور : همراه همیشگیم مدرسه: جنگ بمباران دفتر مدیر: بقیه زودتر از من می رفتند قرمه سبزی: غذا ی ممنوع ریاضی: فرار از کلاس آهنگ: رقص ماه رمضون: استاد شجریان استخر: قورباخه روزنامه : فراموش شده آبگوشت: بهترین غذای دنیا کودکی: خاطره و بازی قزوین: خواستگار...
-
قلیون و ناامیدی های یک تابا
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 00:18
امروز آقایان دکتر و مهندس تشریف بردند ورزش آبی -استخر- و من به عنوان تنها عنصر مونث گروه سرم بی کلاه ماند... در نتیجه به تنهایی مسیر همیشگی را دویدم و وقتی برای کمی استراحت روی یکی از نیمکت های پارک نشستم نمی دونید با چه صحنه دلخراشی رو به رو شدم ... کلی قلیون گذاشته بودند جهت حرص دادن ورزشکار بزرگی مثل من و ضمنن در...
-
بهینه سازی مصرف...
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 11:30
در راستای بهینه سازی مصرف سوخت ما هم بر این شدیم تا در بهینه سازی مصرف وقت خود برنامه ای مدون نماییم تا ان شاء... در برنامه پنج ساله هفتم نتیجه ای مطلوب حاصل شود به همین دلیل پس از کار طاقت فرسای دو وقت – صبح و بعد از ظهر- تصمیم گرفتیم ساعت 9 الی 10 شب را برای دویدن با گروهی ورزشکار تخصیص دهیم که خود باعث ماجراهایی بس...
-
به سوسک نگاه کن
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 23:16
به من گفت کمتر بخواب، آدمها برای خواب وقت زیاد دارن! به مردم نگاه کن،به بازی سوسکها نگاه کن و ببین زندگی چقدر قشنگه... . . . تمام شب را بیدار بودم، نزدیک صبح فقط برای چند لحظه خوابیدم ... وقتی بیدار شدم دیدم یه سوسک کنار تختم آروم و بی صدا مرده ...
-
یه نوشته همینطوری
شنبه 4 مهرماه سال 1388 01:38
از خرید برگشتم خونه اما انقدر خسته بودم که حتی چند قدم هم نمی تونستم راه برم، این طرف و اون طرف رو نگاه کردم و پشت کفشمو خوابوندم دوباره راه افتادم و تازه متوجه نسیم خنک شدم و به این نتیجه رسیدم بین درک هوای خنک و پشت کفش رابطه مستقیم وجود داره هوس کردم یه آهنگ آروم گوش بدم، تو این هوا بیداد شجریان چه حالی می ده......
-
بازی
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 00:43
اگه نمی تونی قواعد بازی رو عوض کنی پس خفه شو و بازی کن مصطفی مستور
-
کافه زیر دریا
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 00:38
نام کتاب: کافه زیر دریا نویسنده: استفانو بننی مترجم: رضا قیصریه این کتاب مجموعه داستانهای کوتاه است با طنزی خاص و نادر از یک ذهن بسیار خلاق
-
اندر باب خواجه
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 00:05
در گذشته گروهی افراد را به طرق مختلف به درجه خواجگی نایل می نمودند تا رابطی بین حرمسرا و خارج باشند، چرا به این نتیجه رسیده بودند که عملکرد این جنس سوم بهتر از دو جنس دیگر است، اعتماد الحرم خان در کتاب خود به نام کلیات خواجگی اینگونه بیان نموده است: چنانچه از جنس لطیف جهت ارتباط حرمسرا و خارج استفاده می شد پادشاه آنها...
-
در زمانه ی پروانه ها
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 23:32
نام کتاب: در زمانه ی پروانه ها نویسنده: خولیا آلوارز مترجم: حسن مرتضوی انتشارات: نشر دیگر کتاب در مورد زندگی خواهران میرابال از مبارزان زمان دیکتاتوری سیاه تروخیو در دومینیکن می باشد که در 25 نوامبر 1960 به قتل رسیدند و این روز از سال 1991 در سراسر جهان به عنوان روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان به رسمیت شناخته شده...
-
سور بز
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 00:09
نام کتاب: سور بز نویسنده: ماریو بارگاس یوسا ترجمه: عبدالله کوثری انتشارات:نشر علم حوادث این کتاب مربوط به دوران دیکتاتور دومنیکن تروخیو است (Trujillo) امیدوارم از خوندنش لذت ببرید