اکنون دیگر می دانم؛ آرزوی چیزی در دل ندارم.
از هیچ چیز نمی ترسم؛ خود را از ذهن و دل، هر دو خلاص کرده ام؛ اوج گرفته ام؛ آزادم.
این همان چیزی است که همواره در جست و جویش بوده ام.
هرگز بیش از این نخواسته ام.
ادامه...
سر انشان دوست و انشان گریز ندارد...فرقی هم نمی کند...تا این سر لعنتی سر است همیشه فوبیا و روان پریشی و همه چیز هست...سرها که قطع شوند آنوقت راحت می شود انسانها را دوست داشت و نترسید ازشان
می تونی روزی را تصور کنی که آدمها بی سر می شوند؟؟؟
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سر انشان دوست و انشان گریز ندارد...فرقی هم نمی کند...تا این سر لعنتی سر است همیشه فوبیا و روان پریشی و همه چیز هست...سرها که قطع شوند آنوقت راحت می شود انسانها را دوست داشت و نترسید ازشان
می تونی روزی را تصور کنی که آدمها بی سر می شوند؟؟؟